جدول جو
جدول جو

معنی هفت قلم - جستجوی لغت در جدول جو

هفت قلم
(هََ قَ لَ)
هفت نوع شیوۀ کتابت خط فارسی است که نامهای آنها بدین قرار است: ثلث، محقق، توقیع، ریحان، رقاع، نسخ، و تعلیق. (از برهان). اقلام معروف قدیم شش قلم است که عبارتند از: ثلث، ریحان، نسخ، رقاع، تعلیق، و غبار. این شیوه ها در تاریخ خط فارسی به اقلام سته معروف اند، نیز کنایت از آرایش کامل است و قسمتهای آرایش، چنانکه گویند: خود را به هفت قلم آرایش کرده بود، یعنی آرایش او نقص نداشت. رجوع به هرهفت شود
لغت نامه دهخدا
هفت قلم
هر هفت هفت گونه آرایش و هفت دبیره -1 هفت قسم ازهرچیز، هر هفت: (هفت قلم خودرا آرایش کرد) یا هفت قلمبزک کردن، بطورکامل آرایش کردن
تصویری از هفت قلم
تصویر هفت قلم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هفت اقلیم
تصویر هفت اقلیم
تمام مناطق مسکونی روی زمین، هفت کشور. در باور قدما، ربع مسکون را به هفت اقلیم تقسیم می کردند، کنایه از دنیا
فرهنگ فارسی عمید
(هََ مِلْ لَ)
اصل هفتادودو ملت هفت ملت است و دیگر ملل منشعبات آن، و آن هفت اینها هستند: جبری، قدری، مشبه، منزه، سنی، شیعی، خارجی. (از آنندراج) :
یتیمی که ناکرده قرآن درست
کتب خانه هفت ملت بشست.
سعدی.
کتاب هفت ملت گر بخواند آدمی عامی است
مرا سی پارۀ دل بس که نیکوفال می باشد.
نظیری.
رجوع به هفتادودوملت شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
کنایت از هفت آسمان است. هفت فلک. هفت خراس. هفت ایوان:
بر طرۀ هفت بام عالم
نه طاس بهشته ای نه پرچم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ)
هفت فلک. هفت آسمان:
آن بارگاه ملت، وآن تختگاه دولت
آن روی هفت عالم، وآن چشم هفت کشور.
شرف الدین شفروه
لغت نامه دهخدا
(هََ فَ لَ)
هفت چرخ. هفت طاق:
ز سیر هفت ستاره ز دور هفت فلک
نظیر تو نتوان یافتن به هفت اقلیم.
سوزنی.
ای شش جهت از تو خیره مانده
بر هفت فلک جنیبه رانده.
نظامی.
ای هفت فلک فکندۀ تو
ای هرکه به جز تو، بندۀ تو.
نظامی.
میبرد به شرط سوگواری
بر هفت فلک خروش و زاری.
نظامی.
هفت فلک با گهرت حقه ای
هشت بهشت از علمت شقه ای.
نظامی.
یارۀ او ساعد جان را نگار
ساعدش از هفت فلک یاره دار.
نظامی.
رجوع به هفت آسمان شود
لغت نامه دهخدا
(لَ ظِ قَ لَ)
گفتار با کلمات تمام چنانکه نویسند، نه با کلمات شکسته، چنانکه عامّه تلفظ کنند
لغت نامه دهخدا
(دَ تِ قَ لَ)
دست کاتب. نویسنده:
اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند
فدای دست قلم باد دست چنگ نواز.
رودکی
لغت نامه دهخدا
(دَ قَ لَ)
کتابت کننده و نویسنده. (از ناظم الاطباء)
مقطوع الید، یعنی دست بریده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ اِ)
در گاتها از هپته بومی یعنی هفت بوم سخن رفته است: زردشت از دیوپرستان شکایت کند و گوید که آنان به واسطۀ دروغ وخودستایی در روی هفت بوم شهرتی یافتند. در دیگر بخشهای اوستا به جای هفت بوم غالباً هپتوکرشوره یعنی هفت کشور یاد شده است. در کتابهای دینی برهمنان هند نیز زمین دارای هفت کشور است به نام سپته دوی پا و این شباهت میان کتب مقدس ایران و هند جالب توجه است... ایرانشهر یا کشور ایران در اقلیم مرکزی یا خونیرس واقع شده و به همین جهت خونیرس بیش از دیگر کشورها در اوستا یاد شده است، چه خونیرس شریفترین قسمت زمین و مرکز ایرانیان است،... مؤلف مجمل التواریخ و القصص و دیگر نویسندگان ایران از جمله ابوریحان نیز درباره تقسیم زمین به هفت کشور یا هفت اقلیم سخن گفته اند. یاقوت درمعجم البلدان شرح این اقالیم را بدین صورت آرد: اقلیم اول اقلیم کیوان است و از بروج به جدی و دلو مربوط است. اقلیم دوم به قول ایرانیان ازآن مشتری و به قول رومیان ازآن آفتاب است و از بروج به قوس و حوت تعلق دارد. اقلیم سوم را ایرانیان ازآن مریخ و رومیان از عطارد دانند و به برجهای حمل و عقرب متعلق است. اقلیم چهارم را ایرانیان ازآن خورشید و رومیان وابسته به مشتری دانند و به برج اسد متعلق است. اقلیم پنجم به عقیدۀ رومیان و ایرانیان ازآن زهره و از برجهای مربوط به ثور و میزان است. اقلیم ششم را ایرانیان متعلق به برجهای سنبله و جوزا دانند. اقلیم هفتم را ایرانیان ازآن ماه و رومیان متعلق به مریخ دانند و از برجها به سرطان وابسته است. فرهنگها هفت اقلیم را به نامهای دیگر نامیده اند از جمله: هفت اصل، هفت خط، هفت دکان، هفت رصد، هفت رقعۀ ادکن، هفت زمین، هفت علفخانه، هفت علف خانه فلک، هفت فرش، هفت کره، هفت گاو. هفت نطع. (نقل به اختصار از رسالۀ ’شمارۀ هفت و هفت پیکر نظامی’ تألیف محمد معین صص 30-33) :
کدخدای ملک هفت اقلیم
خواجۀ سید ابوسهل عمر.
فرخی.
مبادا بی تو هفت اقلیم را نور
غبار چشم زخم از دولتت دور.
نظامی.
چون ز کشور خدای هفت اقلیم
هفت دختر ستدچو درّ یتیم.
نظامی.
وی بسا کوردل که از تعلیم
گشت قاضی القضات هفت اقلیم.
نظامی (هفت پیکر ص 53).
آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد
هر کسی را آنچه لایق بود، داد.
سعدی.
هفت اقلیم ار بگیرد پادشا
همچنان در بند اقلیمی دگر.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ)
مازریون. (یادداشت مؤلف از بحرالجواهر). هفت برگ. رجوع به مازریون و هفت برگ شود
لغت نامه دهخدا
(هََ چَ / چِ)
موجودی که دارای هفت چشم باشد:
آن پادشاه ده سر و شش روی و هفت چشم
با چار خصمشان به یکی خانه اندرند.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(هََ)
ورق بازی که دارای هفت خال باشد. (یادداشت مؤلف). در هر دست ورق چهار هفت لو وجود دارد
لغت نامه دهخدا
(هََ خُ)
هفت آسمان. (آنندراج) :
به خم درشد از خلق پی کرد گم
نشان جست از آواز این هفت خم.
نظامی.
رجوع به هفت آسمان، هفت خراس، هفت خروارکوس و هفت خضراشود
لغت نامه دهخدا
(هََ قَ لَ)
شریک و انباز در کتابت. (آنندراج) :
دو هم جنس دیرینۀ هم قلم
نباید فرستاد یک جا به هم.
سعدی.
تا به وصف چشم شوخش نامه ای انشا کنند
هم قلم گشتند نرگسها به صحن بوستان.
شفیع اثر.
مرا بر جرم ناحق دلفریبی متهم دارد
که در قتلم ز نرگس چشم شوخش هم قلم دارد.
محسن تأثیر
لغت نامه دهخدا
(هََ سَ)
سلام قولاً من رب رحیم (قرآن 58/36) ، سلام علی ابراهیم (قرآن 109/37) ، سلام علی نوح فی العالمین (قرآن 79/37) ، سلام علی موسی و هارون (قرآن 120/37) ، سلام علی آل یاسین (قرآن 130/37) ، سلام ٌ علیکم طبتم فادخلوها خالدین (قرآن 73/39) ، سلام هی حتی مطلع الفجر (قرآن 5/97). (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هفت لو
تصویر هفت لو
ورق دارای هفت خال (دربازی ورق)
فرهنگ لغت هوشیار
هم کلک، دو یا چند نویسنده که به یک نوع نویسندگی (مقاله نویسی داستان نویسی و غیره) اشتغال دارند، مفتش، منشیان یک اداره
فرهنگ لغت هوشیار
علت هرمحدثی هفت است وتاهر هفت علت نباشد آن محدث موجودنشود. نخست علت فاعله اعنی صانع ودیگر علت آلتی وسه دیگر علت هیولانی وچهارم علت صوری. وپنجم علت مکانی و ششم علت زمانی. وهفتم علت تمامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت فلک
تصویر هفت فلک
هفت آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
هفت کوپله هفت بند هفت قفلی وچاربندی - کنایه از تعلق بعالم جسمانیت وهفت قفل هفت آسمان وچاربند چارعنصراست: (بجوی زونیازمندی چند چارقفلی وهفت بندی چند) (گنجینه گنجوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت اقلیم
تصویر هفت اقلیم
هفت کشور
فرهنگ لغت هوشیار
هفت دورد هفت درود در پیوند با هفت سینماد نپی و یا هفت درود بر امشاسبندان
فرهنگ لغت هوشیار
گفتار که با کلمات تمام چنانکه نویسند، نه با کلمات شکسته چنانکه تلفظ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت اقلیم
تصویر هفت اقلیم
((~. اِ))
هفت کشور، هفت زمین، کنایه از تمام کشورهای روی زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هفت بام
تصویر هفت بام
کنایه از هفت آسمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هفت قلم آرایش
تصویر هفت قلم آرایش
((هَ))
کنایه از آرایش تمام، بزک کامل
فرهنگ فارسی معین
بافته ای که پنهانی آن یک وجب و شش آنگشت است، اصطلاحی در
فرهنگ گویش مازندرانی